حال سوال اینجا است، در زمانی که دسترسی به انسان کامل نداریم، آیا همه دوقطبی های عالم کاذب اند؟ با تعاریف فوق باید اینگونه باشد. اما اینگونه نیست .تفاوت بین دو قطبی های صادق و کاذب امری تشکیکی است. یعنی برای اینکه بفهمیم چه قدر به دوقطبی صادق نزدیک شده ایم باید ببینیم چه قدر یکی از قطب هایمان به تمامی آرمانهای فطری بشر نزدیک شده است. هر چه قدر این قطب حقیقی به ابعاد گوناگونی از وجود انسان ها که دارای آرمانهایی حقیقی اند بیشتر بها دهد ، طبعا قطب مقابلش به ابعاد کمتری از وجود انسان ها بها می دهد. و هر چه این سیر ادامه یابد ، قطب حقیقی ، خیر تر و قطب مقابل شر تر می گردد تا در نهایت به دو قطبی صادق یا همان تک قطبی منتهی شود. به همین صورت کاذب ترین دو قطبی ها را می توان تشخیص داد. دو قطبی ای که هر دو طرف طیفش به یک میزان از جنبه های مثبت و منفی بر خوردار باشند، بد ترین نوع دو قطبی کاذب است. چرا که می تواند درصد بیشتری از مردم را فریب دهد.
حال با علم به اینکه دو قطبی کاذب و صادق یا دو قطبی بد و دو قطبی خوب چیست به بررسی قطب های موجود در جهان امروز می پردازیم. دو قطبی های کاذبی که شیطان ایجاد کرده تا جوامع بشری را از رسیدن به دو قطبی واقعی دور نماید بسیارند. درک این دوقطبی های کاذب شیطانی و نیفتادن در دام آنها بسیار مهم است. برای مثال به برخی از آنها اشاره می گردد:
دو قطبی های کاذبی مانند بلوک شرق و بلوک غرب (کمونیسم و لیبرالیسم) که توسط امام خمینی (ره) باشعار نه شرقی و نه غربی شکسته شد و به دوقطبی صادق تری به نام مستضعفین و مستکبرین تبدیل شد، سوسیالیسم و اومانیسم، سابجکتیویسم و آبجکتیویسم، عقل گرایی و تجربه گرایی ، محافظه کار و دموکرات، فیزیک نجومی و فیزیک کوانتوم، علم و عمل، مادی گرایی و معنویت گرایی، دو قطبی های کاذب فقه و فلسفه و عرفان که توسط مرحوم ملاصدرا شیرازی شکسته شد، انسانگرایی و خداگرایی ، معتزله و اشاعره (اختیار و جبر)، ملی گرایی و دین گرایی ( ایران گرایی و اسلام گرایی)، عدالت طلبی و آزادی خواهی، و در نهایت دو قطبی کاذب اصولگرایی و اصلاح طلبی در جامعه سیاسی ایران ، که در سالهای اخیر به سرعت در حال شکسته شدن است . اصالت دادن و پذیرش هر یک از این دو قطبی ها ، یعنی پذیرش گسست در هستی و شرک در توحید.
بعد از بررسی مطالب فوق نوبت به آن می رسد تا بفهمیم برای رسیدن به وحدت حقیقی ، یعنی به دو قطبی واقعی یا همان تک قطبی، باید به کدام سمت حرکت کنیم. دنبال قطبی باشیم که چه شعارهایی را مطرح می کند؟ دنبال چه اهدافی است؟ تا زمانی که به خودمان و اطرافیانمان می نگریم فقط تعداد محدودی از نیازها و امیال و آرمانها را می بینیم. در این حال به سمت قطب هایی میل می کنیم که امیالمان را در شعارهایشان ببینیم. این وضعیت حالتی را به وجود می آورد که قطب های گوناگون بتوانند گروه های مختلف را به سمت خود جذب کرده و در جامعه گسست ایجاد نمایند. ایجاد این دو قطبی های کاذب مطلوب شیطان است. اما کافی است که در خودمان عمیق شویم . آن وقت نیازها و آرمانهای بیشتر و گوناگون تری در فطرت انسانی مان می یابیم. کافی است به بقیه انسانها از سلیقه ها و نژاد ها و مکان ها و زمان ها و دین های مختلف، نیک بنگریم و با آنها زندگی کنیم. آن وقت است که افق دیدمان بسیار وسیع تر شده و آرمانهای مشترک بشری که امری خدادادی و فطریست را کشف می کنیم. در تمام این مراحل ما در حال وسیع تر شدن و برطرف کردن محدودیت های ذهنی خودهستیم . در اثر بزرگ شدنمان در می یابیم که تا کنون درگیر چه دو قطبی های کاذبی بوده ایم. تازه می فهمیم که هر کدام از قطب هایی که در جهان به وجود آمده دارای نقاط قوت و ضعف بوده اند. در می یابیم که هیچ کدام از طرفین دعواهای بشر، به انسان به صورت جامع نگاه نمی کردند و همین امر عامل درگیریشان می شد .هر کدام پرچمدار کمال بعدی از ابعاد انسانی بود. در حالی که اگر کسی پرچمدار کمال همه ابعاد روحانی و جسمانی انسانها شده بود ، خیلی زود تر از اینها جهان به وحدت و صلح می رسید.
پس باید دنبال کسی باشیم که بتواند بیشترین وحدت را بین مردم جهان ایجاد کند. کسی که هم به آرمانهای فردی بها می دهد و هم به آرمانهای جمعی. کسی که هم دنبال آبادی دنیای مردم باشد و هم آخرت مردم. کسی که هم اهل علم باشد و هم اهل عمل. کسی که هم به انسان اصالت بدهد و هم به خدا. کسی که هم اصولگرا باشد و هم اصلاح طلب. کسی که به دنبال توسعه همه ابعاد وجودی انسان باشد. توسعه ای بی حد و اندازه در عدالت و آزادی و عزت و محبت و کرامت و صلح و اخلاص و....
اماچه کسی می تواند پرچمدار همه این آرمانهای مشترک و فطری بشر باشد. در زمان غیبت انسان کامل کسی می تواند اینگونه باشد که بسیار به انسان کامل شبیه باشد. یعنی توانسته باشد ابعاد گوناگونی از انسانیت خویش را تا مراتبی بالا رشد دهد. انسانی که چند وجهی باشد و به صورت عملی وجوه گوناگون کمالی را در خود پیاده کرده باشد. کسی که فقط اطرافیانش را ندیده باشد بلکه آن چنان در بین آحاد مختلف مردم زندگی کرده باشد که به تمامی نیازها و مشکلات و آرزوهای آنها آگاه باشد. کسی که وقتی حرف می زند حرفهایش برای همه آشنا باشد. گویی از زبان آنها سخن می گوید. گویی جانش به جان انسان ها متصل شده است. کسی که درد آشنا باشد. و طبعا مستضعفین اولین کسانی هستند که جذب چنین انسانی می شوند. داشتن همه این مشخصات بسیار مشکل است و طبیعتا چنین اشخاصی انگشت شمارند اما هستند.
این شخص با این ویژگی ها طبعا برنده هر دو قطبی ای است. چون دایره آرمانی اش از همه گسترده تر است و می تواند وحدت را در مجموعه وسیع تری از انسانها پدید آورد. البته ناگفته نماند که این پیروزی قطعی، آسان نیست. درست است که توده های مردمی وابسته به همه دو قطبی های کاذب ، جذب قطب حق در دو قطبی صادق می شوند اما سران قطب های کاذب که منفعت خود را در کاذب ماندن دوقطبی ها می دانند ، علمدار مخالف با قطب حقیقی می شوند و هر کدام او را متهم به طرفداری از قطب کاذب مخالف خود می کنند. و این خود نشانه ای است برای تشخیص دو قطبی های صادق از کاذب. (یعنی هرگاه در دو قطبی ای ، قطب جدیدی به وجود آمد و هر دو قطب موجود او را به شدت محکوم کرد و او را منتسب به قطب مقابلش کرد، احتمال این که این قطب جدید، قطب صادق باشد زیاد است). به عبارت دیگر دوقطبی کاذب همیشه مقاومت می کند تا صادق نشود. شاهد دیگر این امر این است که در غالب انتخابات های جهان، همواره سعی حاکمان بر این است تا مردم فقط مخیر بین انتخاب یکی از دو قطب کاذب باشند. مثلا در انتخابات های آمریکا هیچ وقت اشخاصی به عنوان قطب سوم اجازه ورود به انتخابات ندارد.
سخن آخر اینکه ظهور چنین اشخاصی در مکانهای مختلفی از جهان، و پیروزی قطب واقعی آنها بر بقیه قطب های کاذب ، مقدمه ای است برای ظهور انسان کامل. در حقیقت کنار رفتن دو قطبی های کاذب ، و تشکیل حداقل یک دو قطبی ای که به دوقطبی صادق نزدیک است ، و پیروزی قطعی آن ، موجب می گردد مردمی که سالهاست درگیر دو قطبی های کاذب اند، بیدار شوند. و همه در جستجوی دو قطبی صادقی که جهان را به قطب واحد می رساند تلاش نمایند. لذا می توان گفت تشکیل حکومت جهانی مهدوی، محتاج مقدماتی است که یکی از مهم ترین آنها تشکیل حداقل یک دو قطبی حقیقی ، صادق و مقدمه ساز است. از دیگر مقدمات امر مقدس ظهور، شکست های پی در پی ای است که انسانها در دوقطبی های کاذب می خورند. درد و سر خوردگی ناشی از تلاشهای بیهوده ای که انسان ها برای غلبه قطب کاذب خود می خورند و یاس و سرخوردگی ناشی از آن عاملی مهم در بیداری مردم است. شاهد این امر روایات موجود در مورد بروز فتنه های شدید در آخرالزمان است. روایاتی که در آنها بر کناره گیری از ورود به فتنه های آخرالزمان تاکید می گردد. پس باید خود را برای دوقطبی های صادقی که در امر ظهور و مقدمات آن رخ می دهد و جهان را تک قطبی می نماید آماده کنیم.
برچسب : نویسنده : 2ghete45b بازدید : 185