دو قطبی صادق، دو قطبی کاذب

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

    امکانات وب

    توحید حقیقی، یعنی همه هستی، یکپارچه و متصل است. یک حقیقت وجودی است و دوئیت در آن راه ندارد. هستی یا همان وجود یگانه حقیقتی است که در تمامی عالم گسترده است و برای آن هیچ حدی نیست و آن وجود مطلق، فقط خدا است . و جز آن حقیقتی نیست. غیر از او همه تجلیات اسماء و صفات اوست و اسماء و صفات خدا از ذات خدا جدایی ندارند. لذا این تجلیات نیز در عین کثرتشان وحدت دارند.
     دراین دیدگاه ، شر امری عدمی است. یعنی اینکه همه موجودات هستی از آن حیث که هستند خیر محض اند. و بدی تنها زمانی حاصل می شود که این هستی یکپارچه ، گسسته دیده شود. به عبارت دیگر باطل زمانی عیان می شود که نگاه ها به بخشی از حقیقت معطوف شود و هستی محدود گردد و در آن دوئیت دیده شود. شیطان همواره با سوء استفاده از امیال فطری و کمالی بشر که اموری حقیقی اند، او را فریب می دهد . به این صورت که توجه بشر را به بخشی از صفات کمالیه او معطوف می کند تا بشر از سایر ابعاد وجودیش باز بماند. به عبارت دیگر شیطان همواره در زمین خدا بازی می کند و فی نفسه چیزی ندارد. او از ابزار های مثبت خدا برای  فریب انسانها بهره می برد. بدین صورت که دو قطبی های کاذب ایجاد می کند. و هستی و جامعه را دچار گسست و تفرقه می نماید. در این دو قطبی های کاذب هر قطب گمان می کند که حق است و قطب مقابلش باطل است. اما هر دو قطب درست می گویند. چرا که هرکدام بهره ای از حق دارند و بهره ای از باطل. دقیقا فریب شیطان همین جاست. او با ایجاد قطب های گوناگون و بها دادن هر قطب به فقط بعضی از آرمانهای فطری بشر، توانسته گروه های مختلفی از انسانها را که به بعضی از این آرمانهای فطری علاقه بیشتری دارند جذب یکی از قطب ها نماید. بدین صورت بین انسانها شکاف و گسستی کاذب ایجاد می شود. به گونه ای که هر گروه گمان می کند که حق است و گروه دیگر باطل. اما در حقیقت  قطب ها از جنبه ای که به آرمانهای بشری بها می دهند هر دو حق اند و از جنبه ای که به بقیه آرمان های انسانی بها نمی دهند هر دو باطل اند. اینگونه شیطان با مخلوط کردن حق و باطل و با بها دادن به بعضی از آرمانها در بین انسانها دو قطبی کاذب ایجاد کرده و سالها بشریت را از رسیدن به وحدت باز داشته است.
    اما آیا همه دوقطبی ها کاذب اند؟ تا وقتی هر یک از دو قطب دارای بخشی از حقیقت اند و نه همه آن، از آن رو که موجب شکاف در حقیقت هستی می شوند باطل اند و کاذب. اما کافی است یکی از دو قطب دارای همه حقیقت باشد و به دنبال تحقق همه آرمانهای فطری بشر باشد. در این حالت این قطب قطبی منحصر به فرد و حق است و قطب مقابلش هر چه باشد باطل و شر است. حتی اگر به 99درصد آرمانهای فطری بشر توجه کند، باز به خاطر نداشتن آن یک درصد بهره ای از شر دارد. به عبارت دیگر تنها در این حالت است که ما با دوقطبی ای مواجه هستیم که کاذب نیست و صادق است.  می توان گفت این دوقطبی صادق اساسا دو قطبی نیست . بلکه یک قطب حقیقی است. چرا که قطب مقابل آن مجازی است. یعنی قطب اول که تماما حق است، از جنس وجود است و قطب دوم که تماما شر است، امری عدمی است. همه چیزها در این عالم ، مقابل دارند. تنها وجود است که مقابل ندارد چرا که در مقابل وجود عدم است و عدم یعنی چیزی نبودن. در واقع این اصطلاح دوقطبی صادق یک اصطلاح است برای بیان دو قطبی حقیقی. دو قطبی ای که همواره بین انسان های کامل و مخالفانشان پیش آمده است. به زبان فلسفی می توان گفت که دو قطبی کاذب بین دو ماهیت رخ می دهد چرا که ماهیت امری اعتباری است. اما دو قطبی واقعی و صادق بین وجود و ماهیت رخ می دهد. چرا که فقط وجود است که امری اصیل است و در مقابل امری اعتباری تشکیل دو قطبی صادق می دهد. دو قطبی ای که در حقیقت تک قطبی است، چرا که ماهیت بدون وجود، عدم است.
    نکته دیگر اینکه شکل گیری دوقطبی صادق به این معنی نیست که هیچ کسی در مقابل قطب حق قرار نمی گیرد. بلکه بدین معنی است که هر کس که به دنبال آرمانهای فطری خویش است ، آنها را در قطب حقیقی می بیند . اما همواره کسانی هستند که در پی این آرمانها نیستند و در قلبشان ذره ای نور وجود ندارد. آنها حقیقت را می دانند اما قلبا از حقیقت بدشان می آید. هر چند اینان بسیار در اقلیت اند اما فقط همین ها هستند که در مقابل قطب حق قرار می گیرند. اینان گروهی اند که برای فریبشان وجود شیطان لازم نیست. به عبارت دیگر در دو قطبی صادق دیگر شیطان نمی تواند کسی را به واسطه جهلش فریب دهد.

    حال سوال اینجا است، در زمانی که دسترسی به انسان کامل نداریم، آیا همه دوقطبی های عالم کاذب اند؟ با تعاریف فوق باید اینگونه باشد. اما اینگونه نیست .تفاوت بین دو قطبی های صادق و کاذب امری تشکیکی است. یعنی برای اینکه بفهمیم چه قدر به دوقطبی صادق نزدیک شده ایم باید ببینیم چه قدر یکی از قطب هایمان به تمامی آرمانهای فطری بشر نزدیک شده است.  هر چه قدر این قطب حقیقی به ابعاد گوناگونی از وجود انسان ها که دارای آرمانهایی حقیقی اند بیشتر بها دهد ، طبعا قطب مقابلش به ابعاد کمتری از وجود انسان ها بها می دهد. و هر چه این سیر ادامه یابد ، قطب حقیقی ، خیر تر و قطب مقابل شر تر می گردد تا در نهایت به دو قطبی صادق یا همان تک قطبی منتهی شود. به همین صورت کاذب ترین دو قطبی ها را می توان تشخیص داد. دو قطبی ای که هر دو طرف طیفش به یک میزان از جنبه های مثبت و منفی بر خوردار باشند، بد ترین نوع دو قطبی کاذب است. چرا که می تواند درصد بیشتری از مردم را فریب دهد.
    حال با علم به اینکه دو قطبی کاذب و صادق یا دو قطبی بد و دو قطبی خوب چیست به بررسی قطب های موجود در جهان امروز می پردازیم. دو قطبی های کاذبی که شیطان ایجاد کرده تا جوامع بشری را از رسیدن به دو قطبی واقعی دور نماید بسیارند. درک این دوقطبی های کاذب شیطانی و نیفتادن در دام آنها بسیار مهم است. برای مثال به برخی از آنها اشاره می گردد:
    دو قطبی های کاذبی مانند بلوک شرق و بلوک غرب (کمونیسم و لیبرالیسم) که توسط امام خمینی (ره) باشعار نه شرقی و نه غربی شکسته شد و به دوقطبی صادق تری به نام مستضعفین و مستکبرین تبدیل شد، سوسیالیسم و اومانیسم، سابجکتیویسم و آبجکتیویسم، عقل گرایی و تجربه گرایی ، محافظه کار و دموکرات، فیزیک نجومی و فیزیک کوانتوم، علم و عمل، مادی گرایی و معنویت گرایی، دو قطبی های کاذب فقه و فلسفه و عرفان که توسط مرحوم ملاصدرا شیرازی شکسته شد، انسانگرایی و خداگرایی ، معتزله و اشاعره (اختیار و جبر)، ملی گرایی و دین گرایی ( ایران گرایی و اسلام گرایی)، عدالت طلبی و آزادی خواهی، و در نهایت دو قطبی کاذب اصولگرایی و اصلاح طلبی در جامعه سیاسی ایران ، که در سالهای اخیر به سرعت در حال شکسته شدن است . اصالت دادن و پذیرش هر یک از این دو قطبی ها ، یعنی پذیرش گسست در هستی و شرک در توحید.
     بعد از بررسی مطالب فوق نوبت به آن می رسد تا بفهمیم برای رسیدن به وحدت حقیقی ، یعنی به دو قطبی واقعی یا همان تک قطبی،  باید به کدام سمت حرکت کنیم.  دنبال قطبی باشیم که چه شعارهایی را مطرح می کند؟ دنبال چه اهدافی است؟ تا زمانی که به خودمان و اطرافیانمان می نگریم فقط تعداد محدودی از نیازها و امیال و آرمانها را می بینیم. در این حال به سمت قطب هایی میل می کنیم که امیالمان را در شعارهایشان ببینیم. این وضعیت حالتی را به وجود می آورد که قطب های گوناگون بتوانند گروه های مختلف را به سمت خود جذب کرده و در جامعه گسست ایجاد نمایند. ایجاد این دو قطبی های کاذب مطلوب شیطان است. اما کافی است که در خودمان عمیق شویم . آن وقت نیازها و آرمانهای بیشتر و گوناگون تری در فطرت انسانی مان می یابیم. کافی است به بقیه انسانها از سلیقه ها و نژاد ها و مکان ها و زمان ها و دین های مختلف، نیک بنگریم و با آنها زندگی کنیم. آن وقت است که افق دیدمان بسیار وسیع تر شده و آرمانهای مشترک بشری که امری خدادادی و فطریست را کشف می کنیم. در تمام این مراحل ما در حال وسیع تر شدن و برطرف کردن محدودیت های ذهنی خودهستیم  . در اثر بزرگ شدنمان در می یابیم که تا کنون درگیر چه دو قطبی های کاذبی بوده ایم. تازه می فهمیم که هر کدام از قطب هایی که در جهان به وجود آمده دارای نقاط قوت و ضعف بوده اند. در می یابیم که هیچ کدام از طرفین دعواهای بشر، به انسان به صورت جامع نگاه نمی کردند و همین امر عامل درگیریشان می شد .هر کدام پرچمدار کمال بعدی از ابعاد انسانی بود. در حالی که اگر کسی پرچمدار کمال همه ابعاد روحانی و جسمانی انسانها شده بود ، خیلی زود تر از اینها جهان به وحدت و صلح می رسید.
    پس باید دنبال کسی باشیم که بتواند بیشترین وحدت را بین مردم جهان ایجاد کند. کسی که هم به آرمانهای فردی بها می دهد و هم به آرمانهای جمعی. کسی که هم دنبال آبادی دنیای مردم باشد و هم آخرت مردم. کسی که هم اهل علم باشد و هم اهل عمل. کسی که  هم به انسان اصالت بدهد و هم به خدا. کسی که هم اصولگرا باشد و هم اصلاح طلب. کسی که به دنبال توسعه همه ابعاد وجودی انسان باشد. توسعه ای بی حد و اندازه در عدالت و آزادی و عزت و محبت و کرامت و صلح و اخلاص و....

    اماچه کسی می تواند پرچمدار همه این آرمانهای مشترک و فطری بشر باشد. در زمان غیبت انسان کامل کسی می تواند اینگونه باشد که بسیار به انسان کامل شبیه باشد. یعنی توانسته باشد ابعاد گوناگونی از انسانیت خویش را تا مراتبی بالا رشد دهد. انسانی که چند وجهی باشد و به صورت عملی وجوه گوناگون کمالی را در خود پیاده کرده باشد. کسی که فقط اطرافیانش را ندیده باشد بلکه آن چنان در بین آحاد مختلف مردم زندگی کرده باشد که به تمامی نیازها و مشکلات و آرزوهای آنها آگاه باشد. کسی که وقتی حرف می زند حرفهایش برای همه آشنا باشد. گویی از زبان آنها سخن می گوید. گویی جانش به جان انسان ها متصل شده است. کسی که درد آشنا باشد. و طبعا مستضعفین اولین کسانی هستند که جذب چنین انسانی می شوند. داشتن همه  این مشخصات بسیار مشکل است و طبیعتا چنین اشخاصی انگشت شمارند اما هستند.
    این شخص با این ویژگی ها طبعا برنده هر دو قطبی ای است. چون دایره آرمانی اش از همه گسترده تر است و می تواند وحدت را در مجموعه وسیع تری از انسانها پدید آورد. البته ناگفته نماند که این پیروزی قطعی، آسان نیست. درست است که توده های مردمی وابسته به همه دو قطبی های کاذب ، جذب قطب حق در دو قطبی صادق می شوند اما سران قطب های کاذب که منفعت خود را در کاذب ماندن دوقطبی ها می دانند ، علمدار مخالف با قطب حقیقی می شوند و هر کدام او را متهم به طرفداری از قطب کاذب مخالف خود می کنند. و این خود نشانه ای است برای تشخیص دو قطبی های صادق از کاذب. (یعنی هرگاه در دو قطبی ای ، قطب جدیدی به وجود آمد و هر دو قطب موجود او را به شدت محکوم کرد و او را منتسب به قطب مقابلش کرد، احتمال این که این قطب جدید، قطب صادق باشد زیاد است). به عبارت دیگر دوقطبی کاذب همیشه مقاومت می کند تا صادق نشود. شاهد دیگر این امر این است که در غالب انتخابات های جهان، همواره سعی حاکمان بر این است تا مردم فقط مخیر بین انتخاب یکی از دو قطب کاذب باشند. مثلا در انتخابات های آمریکا هیچ وقت اشخاصی به عنوان قطب سوم اجازه ورود به انتخابات ندارد.
    سخن آخر اینکه ظهور چنین اشخاصی در مکانهای مختلفی از جهان، و پیروزی قطب واقعی آنها بر بقیه قطب های کاذب ، مقدمه ای است برای ظهور انسان کامل. در حقیقت کنار رفتن دو قطبی های کاذب ، و تشکیل حداقل یک دو قطبی ای که به دوقطبی صادق نزدیک است ، و پیروزی قطعی آن ، موجب می گردد مردمی  که سالهاست درگیر دو قطبی های کاذب اند، بیدار شوند. و همه در جستجوی دو قطبی صادقی که جهان را به قطب واحد می رساند تلاش نمایند. لذا می توان گفت تشکیل حکومت جهانی مهدوی، محتاج مقدماتی است که یکی از مهم ترین آنها تشکیل حداقل یک دو قطبی حقیقی ، صادق و مقدمه ساز است. از دیگر مقدمات امر مقدس ظهور، شکست های پی در پی ای است که انسانها در دوقطبی های کاذب می خورند. درد و سر خوردگی ناشی از تلاشهای بیهوده ای که  انسان ها برای غلبه قطب کاذب خود می خورند و یاس و سرخوردگی ناشی از آن عاملی مهم در بیداری مردم است. شاهد این امر روایات موجود در مورد بروز فتنه های شدید در آخرالزمان است. روایاتی که در آنها بر کناره گیری از ورود به فتنه های آخرالزمان تاکید می گردد. پس باید خود را برای دوقطبی های صادقی که در امر ظهور و مقدمات آن رخ می دهد و جهان را تک قطبی می نماید آماده کنیم.

    قطعه چهل و پنج...
    ما را در سایت قطعه چهل و پنج دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : 2ghete45b بازدید : 185 تاريخ : يکشنبه 30 دی 1397 ساعت: 17:08